مولود پاکروان، نویسندۀ نشریۀ تجارت فردا
«آلفرد مارشال برنده جایزه نوبل اقتصاد میگوید اگر آموزشوپرورش شهری در طول صدسال بتواند یک مخترع پرورش دهد، هزینه صدساله آموزش و پرورش آن شهر را جبران کرده است. به شما بگویم، هر نخبهای که از ایران برود یک چاه نفت خاموش میشود چراکه یک چاه نفت وقتی فایده دارد که برای استخراج از آن یک متخصص داشته باشیم. اگر کشورهایی که دارای منابع طبیعی هستند نتوانند نیروی متخصص پرورش دهند یا اینکه بعد از پرورش نتوانند آنها را نگه دارند هرگز به توسعه اجتماعی و اقتصادی نمیرسند. در نظر داشته باشید که آمریکا را مهاجرانِ متخصص، آمریکا کردند.»
این مقدمه، بخشی از گفتوگوی امانالله قراییمقدم با روزنامه همدلی است. جامعهشناسی که معتقد است فضای موجود بهجای جذب نخبگان و ایجاد شرایط اجتماعی مساعدی که در آن احساس بسته بودن محیط به افراد دست ندهد، برعکس، سبب گریز آنها شده است. جز دیدگاه این جامعهشناس آمارها هم گویای واقعیتی تلخ هستند. در سالنامه مهاجرت ایران 1399 آمده که اغلب مهاجران ایرانی دارای تحصیلات دانشگاهی و متخصص هستند و نسبت درصدی تحصیلکردگان ایرانی از نسبت درصدی کشورهای میزبان بالاتر است. بر اساس جدیدترین آمارهای رصدخانه مهاجرت ایران هم، ۳۷ درصد از دارندگان مدال در المپیادهای دانشآموزی، ۲۵ درصد از مشمولان بنیاد نخبگان و ۱۵ درصد از رتبههای زیر هزار کنکور سراسری مقیم کشورهای دیگرند.
حدود 700 هزار نفر از متولدین ایران در دانشگاههای خارج از کشور تحصیل کردهاند، ضمن آنکه تعداد دانشجویان ایرانی ثبتنامشده در دانشگاههای خارجی از اوایل دهه 2000 به طور پیوسته افزایش یافته و تا سال 2020 به 130 هزار نفر رسیده است. بر اساس گزارشها بیش از 100 هزار محقق ایرانیتبار در دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی خارجی مشغول به کارند؛ رقمی که معادل یکسوم سرمایه انسانی ایران در بخش پژوهش است. داستان وطنبهدوشی ایرانیان گرچه قدمتی دیرینه دارد اما به نظر میرسد این بار تفاوتی جدی با موجهای قبلی پیدا کرده است. این روزها کسانی که چمدان بستهاند و میروند تنها سرمایههای مادی را با خود نمیبرند.
کولهبار آنها پر از استعداد، مهارت، دانش و تحصیلاتی است که کشور برای عبور از روزهای سخت، عمیقاً به آن نیازمند است. همین چندی پیش موج درخواست کادر درمان به ویژه پزشکان و پرستاران برای مهاجرت، به سرخط خبری رسانهها بدل شد. کارکنان بخش بهداشت و درمان ایران همیشه مستعد مهاجرت بودهاند اما در دهه اخیر، سالانه حدود هزار پرستار ایرانی با استفاده از کانالهای اشتغال کشور را ترک کردهاند و بر معضل کمبود پرستار داخلی افزودهاند. این روند را میتوان با شرایط سخت کارکنان بخش درمان، و حقوق و دستمزدهای پایین توضیح داد. پس از همهگیری کرونا ساعات کاری پرستاران افزایش یافت و بسیاری گزارش کردند که حقوقشان کم است ضمن آنکه در شغلشان مورد احترام قرار نمیگیرند. این آمار را هم به خشکسالی پیش روی بخش درمان بیفزایید: در یک سال گذشته سه هزار درخواست برای مهاجرت پزشکان به سازمان نظام پزشکی ارسال شده و تنها در تابستان بیش از هزار پزشک برای مهاجرت درخواست صدور گواهی کردهاند.
کرونا اما تنها مقصر این «ترجیح فرار بر قرار» نیست؛ فشارهای اقتصادی به نهایت رسیده، ارزش پول ملی کاهش پیدا کرده و چالشها برای یک زندگی نرمال و آزاد رو به افزایش گذاشته است. در روزهایی که به حضور این نیروهای متخصص در خط مقدم مبارزه با کرونا بیش از هر زمانی نیاز است، کمبود کارکنان بخش درمان هم میتواند بر آسیبپذیری کشور برای مقابله با همهگیری بیفزاید.
و حالا در پی اختلال سامانه سوخترسانی کشور باب دیگری برای سببشناسی مهاجرت استعدادها و نخبگان باز شده است. گرچه مسوولان، سخت مشغول تبرئه خود و تخطئه دولت قبلی و محکوم کردن کارشکنی دشمنان خارجی هستند اما، کارشناسان بسیاری هشدار میدهند که فرسودگی زیرساختهای فناورانه کشور در کنار خالی شدن حوزههای مهندسی و امنیت سایبری از متخصصان کاربلد، مهمترین عوامل آسیبپذیری ساختار فناورانه ما در برابر تهدیدهای اینچنینی است.
آنگونه که بسیاری از تحلیلگران حوزه آیتی پیشبینی میکنند بخش قابل توجهی از متخصصان امنیت سایبری به دلیل استرس، خستگی و فرصتهای محدود پیشرفت شغلی از این صنعت خارج میشوند. در دو سال اخیر هم این رویه با پاندمیای که سبب شد بسیاری افراد مسیرهای شغلی خود را تغییر دهند تشدید شده است. این اما تنها بخش ماجرا نیست و بخش بزرگی از کارشناسان امنیت سایبری به دلیل فرصتهای شغلی اندک (نرخ بیکاری دانشآموختگان علوم کامپیوتر 30 درصد است) و دستمزدهای پایین در کشور، جذب بازار کار کشورهایی میشوند که از اهمیت این حرفهها به خوبی آگاهاند و فرش قرمز بزرگی برای جذب متخصصان کامپیوتر و آیتی دیگر کشورها گستردهاند!
رویای بیپایان رفتن
مهاجرت میتواند ناشی از ادراک بسیاری از ایرانیان ماهر و تحصیلکرده در مورد پتانسیل شغلی درآمد و آزادی باشد. اغلب ایرانیانی که خارج از کشور زندگی میکنند پس از فارغالتحصیلی بازنمیگردند و تخصص خود را در کشورهای محل اقامت خود به کار میگیرند. بدین ترتیب، ایران از قدرت و پتانسیل فکری و علمیای محروم میماند که میتوانست حال اقتصاد بیمارش را -که به دلیل تحریمها رو به وخامت گذاشته- بهتر کند. کسانی که میروند تاثیر نامطلوب دیگری هم دارند؛ به آنها که ماندهاند سیگنال میدهند که آینده در جای دیگر، بهتر است.
در سالهای پس از انقلاب، تعداد زیادی از ایرانیان تحصیلکرده تصمیم به ترک کشور گرفتند. تعداد دانشمندان، دانشجویان، نویسندگان و دیگر نخبگانی که از آن زمان تاکنون جذب فرصتهای تحصیلی و شغلی خارج از کشور شدهاند در دهههای اخیر در نوسان بوده اما اکنون به نظر میرسد به یک موج بلند تبدیل شده است. نگرش غیردوستانه و کارشناسستیز دولت و دولتمردان در سالهای اخیر هم به این روند دامن زده؛ رویکردی که سبب شده کشورهای جایگزین جذابتر به نظر برسند. و البته عوامل دیگر را نیز نمیتوان نادیده گرفت، از جمله زیرساختهایی که متناسب با رشد سریع جمعیت و دگرگونی نیازهای آن در 40 سال گذشته توسعه نیافته و نیز فساد و سوءمدیریتی که در تمام عرصهها ریشه دوانده و تاثیر منفی قابل توجهی بر کیفیت زندگی مردم داشته است. در کنار این همه هر قدمی که سیاستگذار در جهت محدود کردن آزادیهای مردم برداشته، موج جدیدی از میل به مهاجرت آفریده است. از بگیر و ببندهای فضای مجازی بگیرید تا مقررات و قوانین دستوپاگیری که راه کارآفرینان و فعالان اقتصادی را پر از چاه و چاله کرده است. از آن سو، رقبای غربی هم بیکار ننشستهاند؛ تلاش آنها برای جذب دانشمندان، کارشناسان و سرمایهگذاران، حتی مسحورکنندهتر از قبل است.
منتقدان میگویند این فرار مغزها به کمبود تخصص نوآوری و بهرهوری در کشور دامن زده؛ روندی که مانع از پیشرفت اقتصاد و نهادهای فرهنگی و در نهایت کندی توسعه شده است. جمعیت از سال 1979 تا 2019 بیش از دو برابر شده و به 83 میلیون نفر رسیده و در همین دوره مطالعات نشان میدهد که سهم مهاجران -از جمله مهاجران دائمی و موقت- نیز سه برابر شده است. شاخص مهاجرت بالقوه گالوپ که بین سالهای 2015 و 2017 منتشر شده نیز نشان داد که بیش از یکچهارم شهروندان ایرانی با تحصیلات عالی در صورت امکان کشور را ترک خواهند کرد. تصور کنید اگر نظرسنجی گالوپ همین حالا تکرار شود، این سهم تا چه اندازه افزایش نشان خواهد داد.
اگر از موجهای مهاجرت پیش از انقلاب و ابتدای آن صرف نظر کنیم، یکی از بزرگترین موجهای مهاجرت نخبگان در زمان ریاستجمهوری محمود احمدینژاد رخ داد. زمانی که گزارشهای رسانهها نشان میداد سالانه بین 150 تا 180 هزار ایرانی تحصیلکرده کشور را ترک میکنند. وضعیتی که بسیاری از اعضای هیات علمی را به بازنشستگی سوق داد و زمینهساز تحریک مهاجرت در میان نخبگان بود. کمی پس از او در دولت تدبیر و امید هم میزان تلفات استعدادها دستکم گرفته شد. نهادهای دولتی از ارائه آمار در مورد خروج دانشگاهیان و متخصصان خودداری میکردند؛ توجیهشان هم این بود که در تمایز این گروه از سایر گروهها با مشکلات روششناختی روبهرو هستند. منتقدان اما میگفتند این فقدان پاسخگویی دولت را از اعمال سیاستهایی که سبب راضی نگه داشتن قشر تحصیلکرده میشود، بازمیدارد.
تا همین چندی پیش یکی از دلایل نرخ بالای مهاجرت ایرانیان تحصیلکرده، بیکاری بود. اما در دو سال اخیر کاهش شدید ارزش پول، تشدید تحریمها و مشکلات اقتصادی و همهگیری بر فشار برای مهاجرت کارگران ماهر و تحصیلکردگان افزوده است. طبق گزارشها در سال گذشته میلادی، 900 مدرس دانشگاه کشور را ترک کردند آنقدر که صدای نمایندگان مجلس هم از کمی حقوق استادان دانشگاه نسبت به سایر کشورها درآمد.
هزینههای هزیمت استعدادها
در میان کسانی که میروند اما، مهاجرت جوانان تحصیلکرده و نیروی کار ماهر بیشترین لطمه را به توسعه کشور میزند. با مهاجرت دانشجویان، توسعه دانشگاهها با دشواری روبهرو میشود و نظام آموزش عالی در دستیابی به اهداف خود شکست میخورد. در اقتصاد جهانی دانشمحور، کشورهای مبدأ اغلب به حاشیه رانده میشوند. سرمایه لازم برای تجارت و صنعت از دست میرود. نیروی انسانی جایگزین یا گرانتر خواهد بود یا فاقد مهارتهای لازم برای بهبود و توسعه است. کمبود نیروی انسانی ماهر برای کارفرمایان نیز محیطی دلهرهآور ایجاد میکند؛ آنها در یافتن نیروی متخصص و مستعد با دشواری روبهرو میشوند. طبقه متوسط ضعیف و کوچک میشود. بیثباتی اقتصادی به افزایش نرخ بیکاری و تورم منجر میشود و ورای این همه، رشد و نوآوری در صنعت و تجارت به دیوار بسته میخورد!
هزینه دیگر کوچ تحصیلکردگان از دست رفتن سرمایههای آموزشی و بهداشتی است. هر فرد مهاجر سالهایی را در نظام آموزشی طی کرده و پیش از مهاجرت از خدمات بهداشتی بهره برده است. در نتیجه وقتی کشور به طلسم مهاجرت گرفتار میشود تقریباً تمام بودجهای را که صرف آموزش و سلامتی مهاجران کرده است از دست میدهد. بانک جهانی در این باره میگوید مهاجران ماهر با تحصیلات بالا، آموزشهای خویش را به همراه میبرند، آموزشهایی که هزینه آن از جیب مالیاتدهندگان تامین شده است اما دیگر در نظام مالیاتی کشور مشارکتی ندارند. بنابراین کشوری که نخبگانش را صادر میکند بهجز بودجه، درآمد ناشی از مالیات را نیز از دست میدهد.
زیان دیگر اقتصاد ملی، از دست دادن تلاشها و تخصص مهاجران تحصیلکرده است که نسل بعدی پژوهشگران و نوآوران جامعه را تشکیل میدهند. به علاوه مهاجران دانش و خلاقیت خود را نیز به همراه میبرند و در کشور میزبان به تولید ایده میپردازند. در واقع ما دانشمندانی پرورش میدهیم که کشور میزبان از دانش آنها بهره میبرد!
معضل دیگر، خروج کارگران ماهر است. کارگران ماهر عموماً درآمد بیشتری دارند، بیشتر پسانداز میکنند، بیشتر سرمایهگذاری میکنند و بیشتر از سایر کارگران نوآوری دارند. بنابراین، خروج یک کارگر ماهر علت تقریبی کاهش عواملی است که به طور قابل توجهی بر رشد کلی اقتصاد تاثیر میگذارند.
کمّیسازی اثر فرار مغزها
نوشتن و گفتن از پیامدها و هزینههای خروج نخبگان از کشور واقعاً به داستانی تکراری تبدیل شده؛ آن هم در شرایطی که سیاستمداران گرفتار ندیدن و نشنیدن سیستماتیک هستند! در هر حال، انکار هم کنیم آمارها گویا و تلخ هستند. در سال 2014 رضا فرجی دانا وزیر وقت علوم تخمین زد که خروج استعدادها سالانه ضرری معادل 150 میلیارد دلار به کشور وارد میکند. برآورد اخیر بانک جهانی البته این هزینه را 50 میلیارد دلار در سال نشان میدهد. این رقم چندین برابر ارزش صادرات اخیر نفت ایران است که در سال 2019 به کمتر از 20 میلیارد دلار رسید.
شاخصهای غیرپولی هم میتوانند ابعاد دردناکی از این مهاجرت را واگو کنند. بر اساس دادههای گردآوریشده توسط اکونومیست، 96 درصد از اختراعات ثبتشده توسط مخترعان ایرانیالاصل بین سالهای 2007 تا 2012 توسط ایرانیان مقیم خارج از کشور به ثبت رسیده است. برای مقایسه بد نیست بدانید این نرخ در چین 17 درصد بوده است.
در این میان ایرانیان خارج از کشور تحصیلات خوب و درآمد بالایی هم دارند. نزدیک به 60 درصد از ایرانیان مهاجر به ایالات متحده تا سال 2019 حداقل دارای مدرک لیسانس بوده و بیش از 30 درصد آنان مدرک تحصیلی تکمیلی یا حرفهای دارند. متوسط درآمد خانوارهای ایرانی مهاجر در سال 2019 حدود 79 هزار دلار بوده که بهطور قابل ملاحظهای بیش از ساکنان متولد آمریکا (66 هزار دلار) و مهاجران کل (64 هزار دلار) بوده است. ببینید خودمان را از چه درآمدی محروم کردهایم.
ضرورت بازگرداندن نخبگان
در یک دهه گذشته ایران با بحرانهای عمیق متعددی دستوپنجه نرم کرده است که تنها با انجام اصلاحاتی جدی و بنیادین قابل بهبود است. بنابراین دور از ذهن نیست که تصور کنیم همه عوامل زمینهساز و محتملی که سبب گریز نخبگان از کشور شده باقی بمانند یا تشدید شوند. این مسائل ساختاری احتمالاً به واسطه اشکال مختلف شوک یا عوامل تسریعکننده افزایش مییابند که به نوبه خود تمایل بیشتری برای مهاجرت ایجاد میکند. افزایش جستوجوی کلمه مهاجرت در گوگل به دنبال طرح صیانت از فضای مجازی را که به خاطر دارید!
اگرچه تعداد افراد با تحصیلات عالی و ماهر که ایران را ترک کردهاند زیاد است و تداوم نااطمینانی سیاسی و اقتصادی میتواند فرار نخبگان را تسریع کند اما دستاوردهای مهاجران ایرانی چه از نظر فکری و چه مادی، دیاسپورای ایرانی را به منبع در حال ظهوری تبدیل کرده است که به طور بالقوه قادر است به ایران کمک کند تا از تله رشد کم بگریزد. در واقع اگر تغییر نگرش و رفتار سیاستگذار مارپیچ نزولی ایران را متوقف و راه را برای بهبود هموار کند، ماندن نخبگان از طریق مکانیسمهای زیر میتواند توان ازدسترفته برای رشد و توسعه و دوامآوری کشور را بازگرداند:
بازگشت واقعی و مجازی استعدادها: مهاجران ایرانی متخصص و بسیار ماهر میتوانند با بازگشت دائمی، موقت یا مجازی به ایران به پر کردن شکاف دانش و مهارتهای مدیریتی کمک کنند. آنها همچنین میتوانند پذیرش فناوریهای نوین در ایران و ورود کالاها و خدمات تولیدی ایران به بازارهای جهانی را تسهیل کنند. نخبگان ایرانی میتوانند در دانشگاههای ایران تدریس کنند و از طریق تعامل با همتایان خود در کشور، سیاستمداران را در یافتن راهحلهایی برای چالشهای ایران یاری دهند.
سرمایهگذاری: در پی دههها سرمایهگذاری ناکافی و نامناسب، بازار ایران به فرصتی عالی برای سرمایهگذاری ثروتمندان، مدیران مالی و کارآفرینان هجرتکرده تبدیل شده است. بخشی از این سرمایه بیتردید میتواند به بخش علم و فناوری منتقل شود. چنین اتفاقی البته مشروط به بهبود حکمرانی، رفع فساد اداری و باز بودن و شفافیت حساب سرمایه و سیاستهای ارزی کشور است.
کمکهای بشردوستانه: با توجه به موفقیتهای مالی بسیاری از کارآفرینان و متخصصان ایرانی در جامعه مهاجران و سوابق اثباتشده آنها در حمایت از هموطنان (که متاسفانه عمدتاً به کشور محل اقامت آنها محدود شده) این احتمال وجود دارد که با باز شدن درها به روی مهاجران، کمکهای خیرخواهانه برای توسعه ایران نیز بیشتر شود. آنگونه که نظرسنجیها نشان میدهد علاوه بر موانع قانونی انتقال پول به ایران، بسیاری از ثروتمندان ایرانی -حتی بدون فعالیت سیاسی- به دلیل ترس، از سفر کردن به کشور یا سرمایهگذاری در آن میهراسند. برداشتن موانع سیاسی و حقوقی و اعتمادسازی میتواند راهحلی برای رفع این مشکل باشد.
دولتهایی که روزگاری متخصصان خود را تاراندهاند، حالا میتوانند الگویی برای ایران باشند. چین سالها روی استراتژیهایی سرمایهگذاری کرد تا مهاجران خود را به بازگشت وادارد. سیاستهای توسعه استعدادها، کمکهای سخاوتمندانه تحقیقاتی و رونق گرفتن اقتصاد، هزاران «لاکپشت دریایی» مهاجر را به بازگشت و توسعه بخشهایی مانند فناوری و مراقبتهای بهداشتی و پژوهش تشویق کرده است. بین سالهای 2011 تا 2012 تعداد مهاجران بازگشته در چین 47 درصد رشد داشته است.
محققان برجسته علمی ایران پیوسته از دولت خواستهاند برنامههایی برای حفظ و ماندن استعدادهای برتر ایجاد کند. اما بهرغم روندهای آشکار، دولت گامهای کمی برای ایجاد تسهیلات یا سایر مشوقهایی برداشته که میتواند جاذبه مهاجرت را کاهش دهد. به خاطر داشته باشیم بازگشت استعدادها به ایران نهتنها مستلزم فضایی خوشایند عاری از خصومت و تبعیض ایدئولوژیک است بلکه به انگیزههای مادی و معنوی قابل توجهی نیاز دارد که آنها هم زمانی در دسترس خواهد بود که اقتصاد دوباره شروع به رشد کند. ضمن آنکه تا زمانی که در مورد نیات مهاجران و هدف آنها برای کمک به کشور دچار پارانویا باشیم، همچنان ایران را از بهرهمندی از چنین منافعی محروم خواهیم کرد.